دوباره فصل اندوه است، سرها در گریبان است
تمام سینه ها لبریز غم شد، دیده گریان است
لباس غم به تن پوشیده عرش کبریایی هم
بلی صاحب عزا پروردگار حی سبحان است
تمام عرشیان زانوی غصه در بغل دارند
و جبریل امین هم روضه خوان بزم ایشان است
رسول الله اعظم(ص) اشک غم می بارد از دیده
درون سینه ی او آتشی از غم فروزان است
به جنت حضرت زهرای اطهر(س)می زند بر سر
ز غصه حیدر کرار(ع) هم در آه و افغان است
دوباره موسم روییدن پی در پی غمهاست
به آل مصطفی(ص) این فصل، فصل برگ ریزان است
دوباره فصل غم شد آب شد بسته بر آل الله
دوباره خشک و تفتیده لب اطفال عطشان است
دوباره فصل غم شد، شد جدا دست ابوفاضل(ع)
دوباره بر گلوی اصغر شش ماهه پیکان است
به روی خاک افتاده است جسم قاسم(ع) و جعفر(ع)
و قدری آن طرف تر پیکر حر پشیمان است
دوباره ظهر عاشورا شد و هنگام شیون شد
دوباره موسم غم شد، شب شام غریبان است
دوباره سر زند بر چوب محمل حضرت زینب(س)
برای خواهر از بس سخت و سنگین داغ هجران است
دوباره ظهر شد خورشید آتش بار می تابد
به روی خاک اما پیکری مجروح و عریان است
دوباره شد محرم داغ زینب(س) تازه گردیده
دوباره بر سر نیزه سر پاک شهیدان است
دوباره خیمه ها از آتش بیداد می سوزد
دوباره کودکانی پای بر خار مغیلان است
دوباره فصل غم شد پیکری افتاده در خون است
سری از تن جدا بالای نی قاری قران است
دوباره کاروان غم به سوی شام می آید
دوباره راس خونینی به مطبخ خانه مهمان است
دوباره کاروانی داغ هفتاد و دو تن دیده
غل و زنجیر دشمن نیز بر پای اسیران است
تمام خاک ها کرببلا، هر روز عاشوراست
دمادم در دل اهل حقیقت موج طوفان است